«امام‌موسی صدرِ اقتصادخوانده، متفکر و فعال اقتصادی» در گفت‌وگوی «فرهیختگان» با عادل پیغامی
به گفته دکتر پیغامی، ما هرگز چنان که باید به مباحث اقتصادی بزرگان‌مان اعم‌از صدرین، مطهری، بهشتی، مهدوی، طالقانی و حتی شریعتی نپرداخته‌ایم و در مواردی هم که جزئا به آن مباحث مشغول شده‌ایم، کارمان نیمه‌کاره و تفسیرمان ناموجه بوده است.
  • ۱۳۹۹-۰۸-۰۷ - ۱۱:۳۶
  • 00
«امام‌موسی صدرِ اقتصادخوانده، متفکر و فعال اقتصادی» در گفت‌وگوی «فرهیختگان» با عادل پیغامی
حتی تصور درستی از برون‌گرایی اقتصادی هم نداریم/ بین صدرین، هیچ اختلاف نظری نیافته‌ام
حتی تصور درستی از برون‌گرایی اقتصادی هم نداریم/ بین صدرین، هیچ اختلاف نظری نیافته‌ام

به گزارش «فرهیختگان»، با مطرح شدن «اقتصاد اسلامی» غالبا نام شهید سید محمدباقر صدر به اذهان متبادر می‌شود که البته عجیب هم نیست، اما در میان متفکران مسلمان، افرادی همچون امام‌موسی صدر، شهیدمطهری، شهید بهشتی و... هم نکات و تاملات ویژه‌ای در باب اقتصاد اسلامی مطرح کرده و نکات و طرح بحث‌های مهمی -خصوصا در تفاوت آن با اقتصاد کاپیتالیستی و سوسیالیستی- داشته‌اند. بعضی از این طرح بحث‌ها در کتاب «رهیافت‌های اقتصادی اسلام» مندرج است. کتاب شامل مقالات وگفتارهای امام‌موسی صدر درباره اقتصاد است. هرچند از تالیف مقالات و طرح مباحث این کتاب سال‌ها گذشته، اما دقت امام ‌موسی و همچنین زاویه دید او درطرح این مباحث، ما را واداشت که با دکتر عادل پیغامی، استاد اقتصاد دانشگاه امام‌صادق(ع) که از شارحین تفکر اقتصادی امام‌موسی صدر نیز هستند، گفت‌وگو کنیم و این پرسش را مطرح کنیم که این کتاب تا چه اندازه می‌تواند در بحث‌های اقتصاد اسلامی واجد شأن و نقش باشد. به گفته دکتر پیغامی، ما هرگز چنان که باید به مباحث اقتصادی بزرگان‌مان اعم‌از صدرین، مطهری، بهشتی، مهدوی، طالقانی و حتی شریعتی نپرداخته‌ایم و در مواردی هم که جزئا به آن مباحث مشغول شده‌ایم، کارمان نیمه‌کاره و تفسیرمان ناموجه بوده است. ایشان مثال‌هایی نیز از این مواجهات دارند که در این مصاحبه بعضا بیان شده است. متن مصاحبه ما با دکتر عادل پیغامی را ازنظر می‌گذرانید.

اهمیت کتاب «رهیافت‌های اقتصادی اسلام» در چیست؟

در تاریخ معاصر علمای شیعه ما با جریانی مواجهیم که نسبت به عقب‌ماندگی اجتماعی و انحطاط جوامع اسلامی و مسلمین، حساسیت پیدا کردند و به‌نوعی تلاش کردند تا در برخی نگرش‌هایی که منجر به انحطاط شده است بازنگری کنند و به‌تعبیری به اسلام ناب رجوع کنند. در زمره این کارهاست که می‌بینیم نگاه اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی و اسلام نظام‌ساز و جامعه‌ساز پررنگ می‌شود. در این جریان اقتصاد و اهمیت اقتصاد و موضوعات اقتصادی بین علمای شیعه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. ما در تاریخ معاصر کسانی مثل مرحوم آخوند خراسانی را داریم که به مقوله اقتصادی رابطه ایران و روسیه واکنش نشان می‌دهند، یا فردی مثل آشیخ نورالله نجفی را داریم که شرکت اسلامیه را راه‌اندازی می‌کند یا مرحوم شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام که [نظام‌نامه] «شرکت مخمس» را در کتاب «شذرات المعارف» مطرح و به‌نوعی سعی می‌کنند تا ورود به عرصه اقتصادی و اجتماعی و نهادسازی‌های اقتصادی و معرفت اقتصادی موردنظر اسلام را [مدنظر] داشته باشند. در طول نیم‌قرن اخیر و پیش از انقلاب اسلامی، این جریان شدت بیشتری پیدا می‌کند و خیلی از علما و طلبه‌های فاضل به سمت بحث اقتصاد اسلامی می‌روند. همراه و همزمان با کسانی چون شهید بهشتی، شهید مطهری، مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی، مرحوم آیت‌الله اردبیلی و مرحوم آیت‌الله طالقانی که به مباحث اقتصاد اسلامی ابراز علاقه کرده و مباحثی را در این زمینه مطرح می‌کردند. امام‌موسی صدر نیز به‌عنوان یکی از این افراد به اقتصاد اسلامی علاقه پیدا می‌کند. البته تمایز امام‌موسی صدر با دیگران در این است که ایشان وارد رشته اقتصاد در دانشگاه تهران می‌شود و مطالعات اقتصادی را در عرصه آکادمیک و دانشگاهی پی می‌گیرد که شاید چنین شاخصه‌ای در سایر افرادی که ذکر کردم وجود نداشته است و آنها صرفا با دانش فقه و از منظر فلسفه اسلامی وارد مقوله اقتصاد می‌شدند. امام‌موسی صدر اما به‌نوعی یک آگاهی و دانش مدرن اقتصاد پیدا کرده است و تجربه‌ای از سوالات علم اقتصاد داشته است و از منظر سوالات بنیادین دانش اقتصاد سعی کرده است که به سمت منابع و معارف اقتصادی برود و پاسخ‌هایی را در این زمینه استخراج کند. ایشان موسس اولین مجله علمی- پژوهشی در حوزه علمیه قم به نام «مکتب اسلام» هستند و به نوعی پایه‌گذار ژورنالیسم علمی در حوزه علمیه‌اند. خود امام‌موسی صدر مدیرمسئول و سردبیر این مجله می‌شوند و در شماره‌های اولیه این مجله شروع به گزارش یک‌سری مقالات در حوزه اقتصادی اسلامی می‌کنند. چهار مقاله در آن مجله مکتب اسلام از ایشان چاپ شده است که به نوعی در آن چهار مقاله، ایشان سعی کرده تا یک نظام‌سازی و یک مدل‌سازی از مجموعه‌ای از احکام اسلامی برای پاسخ به یک‌سری سوالات حوزه علم اقتصاد داشته باشد. بعد از انقلاب اسلامی و بعد از اینکه ایشان توسط قذافی ربوده و دست ما از ایشان کوتاه می‌شود، در سال‌های اخیر سعی شده است تا آثار اقتصادی ایشان تجمیع شود که این چهار مقاله پایه اصلی کتاب «رهیافت‌های اقتصادی اسلام» می‌شود. سایر سخنرانی‌های ایشان در لبنان برای جنبش امل و شیعیان لبنان در عرصه‌های مختلف اقتصادی و به‌خصوص دو سخنرانی که ایشان در کنفرانس الجزایر و کنفرانس تفکر دینی در الجزایر که میان علمای مذاهب مختلف اسلامی بوده است، ایشان در حوزه عدالت اجتماعی سخنرانی ارائه می‌دهند، این مجموعه سخنرانی‌ها نیز در قالب مقالات دیگری بعدا به آن چهار مقاله اصلی افزوده شده است و امروزه مجموعه‌ای با عنوان کتاب «رهیافت‌های اقتصادی اسلام» از امام‌موسی صدر در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

ظاهرا امام‌موسی صدر نیز مثل سایر متفکرین درگیر دو نحله سوسیالیسم و لیبرالیسم می‌شود و می‌کوشد بازار آزاد را در حدواندازه همان دوران خودش دریابد. با توجه به نکاتی که در کتاب مطرح شده است، فهم ایشان از بازار آزاد به چه میزان بوده است و امام‌موسی صدر چگونه طرح عبور از اینها را کلید زده است؟

اندیشه اقتصادی امام‌موسی صدر محدود به کتاب «رهیافت‌های اقتصادی» نیست بلکه در لابه‌لای سایر مباحث ایشان مثلا در کتاب‌های «نای و نی»، «برای زندگی» و مجموعه مقالات دیگر ایشان نیز مطرح شده است. کلیت اندیشه و کتاب‌های ایشان را که مرور کنیم، با نوعی معرفی اندیشه ناب اسلامی مواجه می‌شویم که توسط این بزرگواران و [به‌عنوان] نسخه‌هایی برای خروج از مشکلات و عقب‌ماندگی‌ها و بحران‌های جوامع اسلامی [ارائه شده است که] بخشی در واکنش به جریان‌های حاکم آن دوره و زمانه است. یعنی برای معرفی اسلام گاهی به اسلام مراجعه کرده‌اند، گاهی نیز با مراجعه به موارد ضد و مزاحم با اندیشه اسلامی سعی کرده‌اند که اندیشه اسلامی را در نقد آنها معرفی کنند. به تعبیر رایج «تعرف الاشیاء باضدادها» را در پیش گرفتند و سعی کردند ضد یک اندیشه را بیان کنند تا خود [آن] اندیشه مطرح شود. از این حیث آنها واکنش و رویکردی انتقادی و - به‌تعبیر صحیح‌تر- رویکردی پالایشی در نقد جریانات مثبت و منفی حاکم عصر خودشان داشتند که در دو نحله و اردوگاه بزرگ سرمایه‌داری و سوسیالیسم یعنی راستگرا و چپگرای اندیشه اقتصادی مطرح می‌شده است. اما اینکه بعضی فکر کرده‌اند چون این بزرگواران به [نقد] رویکرد سوسیالیسم پرداخته‌اند، [لابد] سعی کرده‌اند با رویکرد سرمایه‌داری [آشتی و] آشنایی ایجاد کنند و بعد سعی کرده‌اند نقد مثبت و منفی کنند، یعنی چه‌بسا گزاره‌هایی از آنها را پذیرفته‌اند و گزاره‌هایی را نقد کرده‌اند. برخی از این دوستان و بزرگواران مثل شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید صدر، امام‌موسی صدر را متهم به نوعی از راستگرایی یا تمایل به سرمایه‌داری یا ارائه قرائتی سرمایه‌دارانه از اسلام کرده‌اند. عده‌ای نیز همین بزرگواران را متهم به قرائت چپگرایانه از اسلام کرده‌اند یعنی شهید مطهری یا شهید بهشتی را برخی سوسیالیست معرفی کرده‌اند و برخی نیز گفته‌اند که اینها امپریالیستی و کاپیتالیستی و سرمایه‌دارانه فکر می‌کنند درحالی که اگر با ‌دقت به آثار اینها نگاه کنیم، مشاهده می‌کنیم که به‌نحو بسیار عالمانه و به‌روش اجتهادی اگر مطلب حق و درستی در مکاتب موجود بوده است سعی کرده‌اند آنها را پالایش کنند و به ما نشان بدهند و اگر از منظر اندیشه اسلام مطلب ناحق و باطلی بوده است، به‌وضوح به ما نشان بدهند. اشتراک الفاظ را نیز به‌خوبی برای ما [تشریح و] باز کرده‌اند. مثلا در اندیشه امام‌موسی صدر وقتی که ایشان به مقوله مالکیت خصوصی می‌رسد اولا این راه را نمی‌رود که مالکیت خصوصی را مطلقا قبول کند و مالکیت عمومی و اجتماعی را به‌کلی رد کند -که همان نگاه سرمایه‌داری است- یا برعکس مالکیت اجتماعی را قبول کند و مالکیت خصوصی را به‌کلی رد کند -[که همان نگاه سوسیالیستی است]. اولا این مسیر را نمی‌رود و اندیشه اسلامی را در ترکیب بهینه‌ای از مالکیت خصوصی و عمومی ذکر می‌کند. نکته دوم و مهم‌تر این است که [آنچه از] مالکیت خصوصی در سرمایه‌داری گفته می‌شود با آنچه از مالکیت خصوصی در اسلام گفته می‌شود، بخشی از آن را در [اثر] اشتراک لفظی می‌بینید؛ یعنی مالکیت خصوصی در اسلام و معنایش، بخشی مشترک و بخشی متمایز – در نسبت با آنچه در مالکیت خصوصی سرمایه‌داری گفته می‌شود- معرفی می‌کند. یعنی مفهوم مالکیت خصوصی در اسلام بسیار فراتر و متفاوت‌تر از آن چیزی [است] که در سرمایه‌داری گفته می‌شود ولو اینکه اسم هردوی اینها مالکیت خصوصی است. ایشان تاکید بر مالکیت خصوصی می‌کند اما در کنار آن تاکید بر مالکیت عمومی هم دارد. از سوی دیگر تاکید در مالکیت خصوصی تاکید بر امانت‌داری و رسالت‌مداری انسان از سوی خداست که طبیعتا این در نظام سرمایه‌داری فهمیده و مطرح نمی‌شود.

وقتی این کتاب را می‌خواندم این سوال در ذهنم شکل گرفت که شاید برخی بگویند که سیدقطب و دیگران پیش از امام‌موسی صدر یا شهیدصدر [این مطالب را] گفته‌اند، چقدر این مسائل با آنچه سیدقطب گفته است تفاوت دارد و این بزرگوارانی که برشمردید چقدر توانسته‌اند آن نگاه را کامل‌تر کنند و جلو بیاورند؟ به‌نظر [بحث از] این اشتراکات لفظی در اندیشه سیدقطب حتی بیشتر نیز دیده می‌شود.

شکی نیست. سیدقطب نیز از اندیشمندان جهان اسلام است که سعی کرده این مقوله مواجهه اسلام با اندیشه‌های مدرن چپ و راست را به‌نوعی مورد بحث قرار دهد و بُعدِ احیای تفکر اسلامی برای جامعه‌سازی و تمدن‌سازی و رفع عقب‌ماندگی مسلمانان را مورد توجه قرار دهد. طبیعتا در چنین بحثی با یکدیگر مشترک هستند. در برخی از یافته‌ها و عبارت‌ها نیز شما اشتراک نظر پیدا می‌کنید، در این [هم] شکی نیست اما ما به جهت‌های مختلف نوعی از بلوغ، تکامل و تمایز بین اندیشه کسانی چون شهیدصدر و امام‌موسی صدر را با سیدقطب می‌توانیم ببینیم. مثلا نوع تحلیلی که شهید صدر در بخش اول «اقتصادنا» و نقدی که نسبت به سوسیالیسم و پایه‌های اندیشه مارکسیستی و پایه‌های اندیشه سرمایه‌داری می‌شود [را] شما در آثار سیدقطب نمی‌یابید. این عمق و گستردگی از تحلیل انتقادی از این دو مکتب، مبتنی‌بر اندیشه‌های اسلامی را نمی‌یابید. در بخش دوم اقتصادنا یا در سایر کتاب‌های شهید صدر مثل «اسلام راهبر زندگی» و همچنین در آثار امام‌موسی صدر درجاتی از پختگی یا معرفی سیستماتیک و نظام‌مند از اندیشه اسلامی را می‌بینید که در اندیشه سیدقطب نیست. فی‌المثل در [یکی از] همین [چهار] مقاله امام‌موسی صدر، ایشان تلاش کرده‌اند تا به یک سوال بنیادین در علم اقتصاد - که سوال سهم‌بری عوامل تولید است- با یک مدل‌سازی و نظام‌سازی جامع [که] به‌نوعی پاسخی رقیب [و مقابل] پاسخ سرمایه‌داری غربی و مارکسیسم است، [پاسخ دهند]. این نوع از اندیشه سیستماتیک را که بتوانیم اسمش را یک «مدل اقتصادی» بگذاریم - و در چهار مقاله به ظاهر ساده امام‌موسی صدر کاملا مطرح شده است- این نوع مدل‌سازی [مبتنی‌بر] اندیشه سیستماتیک را در سیدقطب نمی‌بینید. در سیدقطب ما یک‌سری توجهات و ملاحظات و تاکیدات بر مقوله احیای فکر دینی داریم. حتی آنچه در مدل‌سازی و نظام‌سازی در امام‌موسی صدر دیده می‌شود در آثار شهید مطهری یا آیت‌الله طالقانی نیز دیده نمی‌شود. در آثار آیت‌الله طالقانی برداشت‌های بسیار خوبی از قرآن برای حوزه اقتصاد می‌شود، در آثار شهید مطهری بسیار مباحث خوب قرآنی، فلسفی، کلامی، اخلاقی، حقوقی و فقهی در حوزه اقتصاد می‌شود، شکی در آن نیست اما آنچه شهید مطهری می‌گوید [شاید] نهایتا اسمش اخلاق اقتصادی باشد، اسمش فقه‌الاقتصاد باشد و یا اسمش مباحث فلسفه اقتصادی اسلام باشد اما [آنچه] امام‌موسی صدر در این چهار مقاله ارائه داده است و شهید صدر نیز آن را بسیار بسط عالمانه داده است، اسمش مدل اقتصادی اسلام در سهم‌بری عوامل تولید است. فرق است بین مدل سهم‌بری عوامل تولید در اقتصاد که [به‌عنوان] نظریه رقیب، نظریه سرمایه‌داری و مارکسیسم به‌صورت سیستماتیک ارائه شده است با اینکه ما بگوییم ما مباحث فلسفی اقتصاد اسلام را تببین کردیم که طبیعتا آن هم با مباحث اقتصاد سرمایه‌داری رقابت و تضارب می‌کند، اما تضارب در ادبیات فلسفی بین سرمایه‌داری و اسلام یک بحث است و ارائه مدل علمی یک بحث دیگر.

خود امام‌موسی و شهید صدر نیز به‌نظر در دیدگاه‌هایی با یکدیگر تفاوت‌نظر دارند، مثلا در توزیع پیش از تولید شهید صدر یک‌سری راه‌حل‌هایی دارد که امام‌موسی صدر این راه‌حل‌ها را ندارد. این تفاوت‌ها چیست. خصوصا از این جهت که برخی می‌گویند دیدگاه شهید صدر یک دیدگاه به‌اصطلاح فقه‌النظام بوده که از مبنای فقه حکومتی صحبت می‌کند اما دیدگاه امام‌موسی صدر به آن مرحله نرسیده است؟

بنا به تحقیقی که بنده کرده‌ام - که حالا ممکن است جای نقد و تامل و مناقشه نیز داشته باشد- به‌لحاظ ساختار اندیشه و فکر اقتصادی بین امام‌موسی صدر و شهید صدر هیچ تفاوت و اختلاف‌نظری - مثلا در مقوله‌ای که اشاره کردید [یعنی] توزیع پیشینی یا مالکیت- نیافته‌ام. البته ظرف بیان امام‌موسی صدر چهار مقاله است درحالی که ظرف بیان شهید صدر در حوزه مباحث اقتصاد اسلامی یک کتاب گسترده و نسبتا جامعی به اسم «اقتصادنا» و چندین مقاله است که طبیعتا آن ظرف بزرگ این فرصت را به شهید صدر داده است که آن نظریه و ساختار سازمان‌یافته مدل اقتصادی را بسط دهد. آنچه ما در شهید صدر می‌یابیم و در امام‌موسی صدر نمی‌یابیم، یک بخش بسط فقهی و اجتهادی آن ساختار و آن مدل است. دوم اینکه شهیدصدر طبیعتا متاخر بوده است و حداقل دو سال بعد از امام‌موسی صدر امکان قلم‌زدن و کار علمی داشته است و یک سال نیز بعد از وقوع انقلاب اسلامی با برخی از مسائل انقلاب اسلامی و برپایی حکومت درگیر بوده است. ما در اندیشه شهید صدر، ورودهایی را از جنس دولت مثلا برای ایجاد توازن اقتصادی می‌بینیم. شاید ما این مطلب را به‌طور مستقیم از امام‌موسی صدر نمی‌بینیم چون جنس امام‌موسی صدر، فقیه جامعه‌ساز خُرد بوده است و با یک‌سری نهادهای اجتماعی در جنوب لبنان جامعه‌سازی کرده است. ما دولت‌سازی را در امام‌موسی صدر نمی‌بینیم و طبیعتا در آن مقام نیز نبوده‌اند، اما شهید صدر بعد از انقلاب اسلامی [در قید حیات] بوده است و در این زمینه نیز ورودی داشته است. آنچه ما در امام‌موسی صدر می‌بینیم که در شهید صدر نمی‌بینیم تجربه عملی اقتصاد اسلامی است. امام‌موسی صدر این فرصت را پیدا می‌کند که در جنوب لبنان تجربه‌ای عملی از جامعه‌سازی ارائه دهد ولی شهید صدر مباحث‌شان صرفا مباحث مطالعاتی و نظری است و ما از ایشان یک تجربه عملی برای جامعه‌سازی سراغ نداشته‌ایم که آن هم طبیعتا به‌خاطر اقتضائات زندگی‌شان بوده است.

یکی از موضوعات مهم «کار» است که در عوالم مدرن نیز روی آن بحث‌های جدی در کار است. اگر با این دیدگاه - که امام‌موسی صدر مثلا بال اجتماعی و شهید صدر بال نظری بوده است و باید این دیدگاه را به عرصه سیاستگذاری بیاوریم و از مرحله نهادی هم عبور کنیم- آیا می‌توانیم طرحی دراندازیم که از مقوله «کار» در رژیم‌های سوسیالیستی یا بازار آزاد عبور کنیم؟

بله، باز در آثار امام‌موسی صدر می‌بینیم که ایشان دقیقا نظام کارگری و کارفرمایی حاکم در جوامع سرمایه‌دارانه و جوامع کمونیستی را نقد می‌کنند. حتی ایشان به برخی از نهادهای سنتی قدیمی ما در قالب استاد- شاگردی اشاره می‌کنند و به‌طور غیرمستقیم شاید آن نظام استاد- شاگردی را بسیار انسانی‌تر از یک رابطه صنعتی بین کارگر و کارفرما می‌دانند. ایشان به‌ صراحت در نقد سوسیالیسم و سرمایه‌داری می‌گویند که آن نوع نگاهی که به کارگر در رابطه میان کارگر و کارفرما شده است - که سرمایه‌داری کارفرما را اصل می‌داند و می‌خواهد کارگر را خُرد و استثمار کند و در رویکردهای چپ نیز کارگر را اصل قرار می‌دهند و می‌خواهند به‌نوعی کارفرما و صاحب سرمایه را استثمار کنند- ایشان هر دو را رد می‌کند و رویکرد انسان‌مدار اسلامی را در نهادهایی می‌داند که غیر از این رابطه‌هاست. گفتم که ایشان حتی به رابطه استاد- شاگردی به‌عنوان مثالی از تمدن اسلامی و سنتی رایج ما بیشتر تاکید می‌کنند یا در رویکردی که در سهم‌بری عوامل تولید مثال می‌زنند. خب طبیعتا در رعایت قاعده‌هایی که برای رعایت عدل و دادن سهم صاحب سرمایه و صاحب‌کار می‌دهند نظاماتی را پیشنهاد می‌دهند که متمایز از نظامات موجود است. ما اگر بخواهیم از فرمایشات این بزرگواران بهره‌مند شویم و [براساس آن] ورودی به وضعیت فعلی خودمان مثلا در قانون کار فعلی کنیم، می‌توانیم دقیقا مواردی را اشاره کنیم که قانون کار فعلی ما به‌نوعی دقت‌های لازم را در آن زمینه نکرده است و چه‌بسا اگر این دو بزرگوار الآن بودند، نقدهایی را نسبت به قانون کار فعلی مطرح می‌کردند، ازجمله اینکه قانون کار فعلی باز یک‌جایی به‌دلیل شرایط و اقتضائات زمانی که تصویب شده است و نوع تصویبی که می‌دانید در مجلس در سال64 تصویب گرفت، به‌نوعی یک نوع تاکید بیش از حد بر سیستم کارگری کرده است و متاسفانه سیستم کارفرمایی و کارآفرینی را مورد غفلت قرار داده است و نتیجه عملی‌اش این شده است که سیستم کارگری باز در این میان آسیب دیده و می‌بیند. این نوع نقدها را اگر کار تحقیقی خوبی در این زمینه انجام شود، می‌توانیم برگرفته از اندیشه‌های شهید صدر و امام‌موسی صدر به نظام کارگری و کارفرمایی فعلی کشورمان ارائه بدهیم.

یکی از نکاتی که این روزها خیلی مهم است، بحث «انباشت ثروت» است. در این کتاب، امام‌موسی صدر نیز روی این موضوع کار کرده است. واقعا انباشت ثروت در دیدگاه امام‌موسی صدر تا چه میزان باید باشد که این توازن حفظ شود؟

طبیعتا آنچه امام‌موسی صدر اصل انتقادی ما نسبت به مقوله انباشت سرمایه - در نظریه اسلامی- می‌داند این است که مساله بین موضوعیت و طریقیت، وسیله و هدف اشتباه گرفته شود. ایشان یک بحثی را مبتنی‌بر آیات قرآنی می‌فرمایند که هرجایی که چیزی غیر از خدا و حکمت الهی و جانشینی الهی که به انسان رسیده است، بخواهد هدف قرار بگیرد، آن شرک و کفر است و ما با آن مخالفیم. «من اتخذ الهه هواه» را مطرح می‌کنند، حالا اگر ثروت بخواهد جای انسان بنشیند و بخواهد بر انسان و فلسفه و حکمت آفرینش انسان و این دنیا غالب شود - یعنی نوعی ثروت‌اندوزی و پول‌پرستی- اینجاست که ما با آن مخالف می‌شویم. ایشان با اصل انباشت ثروت مخالف نیست، انباشت اگر توسط انسان برای مقاصد انسانی - که ما به‌عبارت اقتصادی راحت‌تری می‌گوییم برای «مولدیه» و برای افزایش تولید و افزایش رفاه انسان‌های جامعه- اتفاق بیفتد، مشکلی با آن نداریم. آنچه از انباشت سرمایه مبتنی‌بر آیات قرآنی مردود می‌دانند تکاثر است. آنچه که مردود می‌دانند به‌نوعی آن فاصله فقر و غنایی است که بخواهد بر فقیر ظلمی روا داشته شود و بخواهد دسترنج فقیر استثمار شود. این انباشت مردود است اما انباشت ثروتی که منجر به افزایش تولید و افزایش رفاه در جامعه و به‌نوعی حفظ کرامت انسانی بشود را مخالفتی ندارد.

عده‌ای معتقدند که این انباشت ثروت الآن به یک سرمایه‌داری اسلامی بدل شده است و این از دل گفتار شهید صدر و امام‌موسی صدر و دیگران آمده است. برخی معتقدند که هرآنچه تحت عنوان اقتصاد اسلامی می‌خواسته پیاده شود در این 42 سال بعد از انقلاب پیاده شده و امروز ما نتیجه‌اش را می‌بینیم که تبدیل به یک سرمایه‌داری اسلامی شده است و همان‌طور که رودنسون در کتابش می‌گفت از صدر اسلام تاکنون هر آنچه اسلام می‌گفته است یک نوع حمایت از سرمایه‌داری اسلامی بوده است.

این حرف همیشه در طول تاریخ اندیشه اسلام بوده است چون اسلام بین افراط و تفریط طرح بحث می‌کند، عده‌ای وقتی به نظریه اسلامی می‌رسند آن را قرائتی سرمایه‌دارانه می‌دانند و عده‌ای نیز آن را قرائت سوسیالیستی و چپ‌گرایانه تلقی می‌کنند. همین الآن نخبگانی هستند که در مجلات علمی و مصاحبه‌های علمی قلم می‌زنند و صحبت می‌کنند و شهید صدر را محکوم به رویکردهای سوسیالیستی می‌کنند. همین‌طور شهید بهشتی و شهید ‌مطهری و امام‌موسی صدر را. عده‌ای نیز همزمان با بخش‌های دیگر از فرمایشات این بزرگواران آنها را محکوم و متهم به اسلام آمریکایی و اسلام سرمایه‌داری می‌کنند. مساله اینجاست که چون عمق اندیشه را درنمی‌یابند به ظاهر فرمایشات اینها اشاره می‌کنند و به شکل تقطیع شده‌ای مثل فیل مولانا بخش‌هایی از مطلب را می‌بینند. بله خب شما اگر قرآن را نیز [با همین دید نگاه کنید یعنی صرفا] بخش‌هایی از آن را ببینید، کاملا سوسیالیستی است. یک بخش‌های دیگرش [را اگر گزینش کنید، ممکن است بگویید] کاملا سرمایه‌دارانه است، درحالی که اسلام نه سوسیالیسم و نه سرمایه‌داری است. اگر ما نگاه عالمانه داشته باشیم و به اشتراک الفاظ بسنده نکنیم که هرجا مالکیت خصوصی در نوشته کسی دیدیم بگوییم که این سرمایه‌دارانه فکر کرده است یا هرجایی به انباشت ثروت رسیدیم بگوییم که حتما سرمایه‌داری است و هرجا به توزیع ثروت اشاره شد بگوییم که سوسیالیستی است. اگر در این لایه‌ها و سطوح اولیه متوقف نشویم و بتوانیم عمق اندیشه را ببینیم، متوجه می‌شویم آنچه به‌عنوان اندیشه اقتصادی اسلام - که ترکیبی از مالکیت خصوصی و مالکیت عمومی است- یا در سهم‌بری عوامل مطرح شده است -مثلا در مقام احیا شما می‌بینید که شهید صدر و امام‌موسی صدر براساس متون فقهی می‌گویند که در این دو مقام اصل بر کارگر و سهم‌بری کارگر است ولی در مقام صنعت اجازه می‌دهند که شما حالت‌های دیگر را نیز در نظر بگیرید- تفاوتش با سرمایه‌داری و سوسیالیسم، واضح است. سوسیالیسم و سوسیالیسم تندور و مارکسیستی می‌خواهد همه‌جا اصل را بر کارگر بگذارد و سرمایه‌داری می‌خواهد همه‌جا اصل را بر سرمایه‌داری مالی بگذارد یا در سرمایه‌داری صنعتی همه‌جا اصل را بر سرمایه فیزیکی بگذارد، درحالی که شهید صدر و امام‌موسی صدر می‌گویند که نه، فاز تولید همگن نیست و در برخی از فازهای تولید – براساس نظریه اسلامی- اصل بر کارگر است. در برخی از فازهای تولید اصل بر سرمایه است و باز درجه آزادی هم از انسان گرفته نمی‌شود، یعنی ترکیبی ارائه می‌دهند. قواعد بازی همگن فرض نمی‌شود، آن‌گونه که در سرمایه‌داری یا در مارکسیسم فرض شده است. اگر این اندیشه را در کلیتش ببینیم، ظواهر مشترک نباید ما را به سمت این ببرد که بگوییم سرمایه‌داری یا سوسیالیسم است. این حرف مثل این است که مستشرقی قرآن را باز کند و بگوید که قرآن صرفا «لا اله» گفته است و بعد نیز بگوید که این کتاب نیز کتاب الحادی است و به مکاتب الحادی تعلق دارد ولی کاملش را نخواند که قرآن «لا اله الا ا...» گفته است. یا مثلا صرفا به قسمت «الا ا...» نگاه کند و بگوید این مکتب تئوکراسی است و قرآن نگاه‌های تئوکراتیک مسیحیت را در پیش گرفته است، درحالی که قرآن این نیست. پس مشکل ما این است که چون روشنفکران ما به عمق مباحث اسلامی وقوف خوبی پیدا نکردند حرف‌های برخی از اندیشمندان ما را - با رویکردهای انتقادی خودشان- به چپ یا راست احاله داده‌اند.

این نقد را نمی‌شود به‌سمت جبهه انقلاب وارد دانست که نتوانسته روشی ایجاد کند که [مبتنی‌بر آن] این شبهات نیز حل‌وفصل شود؟

من اشکال اساسی را در این می‌دانم که ما به اندیشمندان اصیل تاریخ معاصرمان در این 60-50 سال اخیر مراجعه سیستماتیک و منظمی نمی‌کنیم. قانون کار می‌نویسیم و به آثار شهیدصدر و امام‌موسی صدر و شهیدبهشتی و... مراجعه درستی نمی‌کنیم. قانون بانکداری بدون ربا را براساس نیمی از آثار شهیدصدر- که در کتاب «البنک اللاربوی فی‌الاسلام» مندرج است- نوشته‌ایم و به مقاله «البنک فی‌المجتمع الاسلامیه» توجهی نکرده‌ایم. هنوز که هنوز است بعد از 40‌سال واقعا مثلا آثار و اندیشه‌های علامه‌طباطبایی در المیزان را در نوع نظام‌سازی اقتصادی‌مان، در قانون کار، در قانون سرمایه‌گذاری، در قانون‌های مختلف اقتصادی، در قیمتگذاری بازارمان فعال نمی‌بینیم. خب اگر کسی بگوید که محصول این اندیشه‌ها تجربه 42ساله فعلی شد که نتایجش در تورم و چه و چه مشهود است، بنده این را رد می‌کنم، به این مفهوم که: آنچه شهید صدر در مقاله «البنک فی‌المجتمع الاسلامیه» بانک در جامعه اسلامی گفته، در 42 سال اخیر اجرا نشده است. دقت می‌کنید؟ در بانکداری بدون ربا اجرا نشده و در قانونش نوشته نشده است. من فکر می‌کنم که هم حوزه و هم دانشگاه ما نسبت به این اندیشمندان ناب و اصیل کم‌لطفی کرده‌اند و هنوز که هنوز است پروژه مطالعه آثار اینها، بازگشت به خوانش موارد اینها و آوردن آن موارد در حوزه نظام‌سازی، جامعه‌سازی، تفسیر قانون اساسی و... به‌خوبی انجام نشده است. اگر انجام می‌شد، ما این مشکلات را پیدا نمی‌کردیم. من اتفاقا می‌گویم که برعکس آنچه شهیدبهشتی در قانون اساسی در اصول اقتصادی گنجانده، وقتی به‌دست من [نوعی] رسیده است آنها را یا به‌شکل سرمایه‌دارانه یا به‌شکل چپ‌گرایانه تفسیر کرده‌ام و نتیجه‌اش این [وضع موجود] شده است. اما اگر آنچه را که خود شهیدبهشتی در قانون اساسی مدنظرش بود، تفسیر درستی می‌کردیم، به‌نظر این مسیر را طی نمی‌کردیم.

نقد دیگری نیز این است که سرمایه‌داری و شیوه‌هایش در این 50-40سال اخیر خیلی عوض شده و حتی [تحلیل] مارکسیست‌ها و نئومارکسیست‌ها [از آن] هم تغییر کرده است. فهم این بزرگوارانی که ما داریم روی آنها کار می‌کنیم [ناظر] به این تغییرات [اخیر سرمایه‌داری و شناخت متاخر از پیچیدگی‌های سرمایه‌داری امروز] نیست و به همین جهت خیلی [مقابل] با این شکل متاخر سرمایه‌داری یا نئومارکسیسم نمی‌توانیم از آنها استفاده کنیم. مثلا امروزه کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم برای شادی کارگر طرح دارد تا از این طریق بتواند کارگر را در اختیار بگیرد و مارکسیست‌ها و نئومارکسیست‌هایی چون دیوید هاروی نیز برای آن بدیلی درست کرده‌اند و کتاب‌هایی چون «صنعت شادی» نیز نوشته شده است. می‌توان این نقد را قبول کرد که این‌طرف، جبهه اقتصاد اسلامی نتوانسته است اینها را به‌خوبی فهم کند یا اینکه اینها را نیز باید پای کم‌کاری‌های دیگران نوشت؟

بر کم‌کاری -که عرض کردم- می‌خواهم تاکید کنم. اولا مطلبی که فرمودید، سرمایه‌داری نوین به کارگران، شادی کارگران و رفاه کارگران توجه کرده، این حرفی است که ما بهتر از این را در مقاله و سخنرانی «به سر عقل آمدن سرمایه‌داری» از سوی مرحوم دکتر شریعتی می‌بینیم. همین مقاله «به سر عقل آمدن سرمایه‌داری» را چقدر ما می‌شناسیم؟ نخبگان و روشنفکران ما چقدر آن را خوانده‌اند؟ مرحوم شریعتی را نیز ما هنوز کامل نخوانده‌ایم. نکته‌ای که می‌خواهم روی آن تاکید کنم این است که چنین نبوده است که آنها نمی‌دانستند یا نسبت به آن عقب‌مانده بودند؛ این نکته اول. اما نکته دوم عرض من این نیست که ما در این متفکران متوقف شویم. طبیعتا در سرمایه‌داری جدید مثلا در مقوله اقتصاد دانش‌بنیان مطالبی مطرح شده که ما نمی‌توانیم با مدل‌هایی که در «اقتصادنا» توسط شهیدصدر 40 سال پیش مطرح شده است، برخی سوالات [آن، یعنی] اقتصاد دانش‌بنیان را حل کنیم. طبیعتا نیازمند این هستیم که مباحث را به‌شکل تکاملی کامل کنیم و پیش ببریم. عرض من در تاکید بر شهید‌صدر و امام‌موسی صدر و مرحوم شریعتی و شهیدبهشتی و علامه‌طباطبایی و... هم، [ناظر] بر توقف در آنها نیست. طبیعتا فرمایشات آنها برخی مسائل مستحدثه و امروزی را پاسخ نمی‌دهد، اینجاست که ما نیز باید به کارهای جدید و مطالعات و تحقیقات جدید در حوزه و دانشگاه مراجعه کنیم. عرض من این است که آن غفلتی که نسبت به این بزرگواران شده است، الان نیز دارد نسبت به حوزه و دانشگاه فعلی می‌شود. نکته [مهم] این است. کارگزاران ما همین الان چه دولت، چه قوه قضائیه و چه قوه مقننه، چه در شورای نگهبان باشد... در تفاسیر مصوبات در شورای نگهبان، شورای نگهبان چقدر به مجموعه مقالات و کتب اقتصاد اسلامی که در این 40 ساله فضلای قم نوشته‌اند، مراجعه درست دارد؟ ما بزرگوارانی از فضلای جدید حوزه قم داریم که در اقتصاد محیط‌زیست، اقتصاد شیلات، اقتصاد منابع‌طبیعی کتاب‌ها و مقالات نوشته‌اند، کسانی که می‌توان گفت در ادامه و تکامل کسانی چون شهیدصدر و شهیدمطهری رشد کرده‌اند ولی آیا آثارشان در مجلس–مثلا وقتی قانون بودجه می‌نویسند یا برنامه پنج ساله توسعه می‌نویسند-آیا مورد ملاحظه قرار گرفته است؟ بنده عرض می‌کنم که خیر. این غفلت فقط غفلت نسبت به آن سه چهار نفر نیست بلکه غفلت نسبت به کل جریان علم است، علمی که در حوزه و دانشگاه وجود دارد. ما پایان‌نامه‌ها و رساله‌هایی در دانشگاه‌ها-در مباحث اقتصاد اسلامی و... - داریم که واقعا آدم می‌بیند قانونی که در مجلس مصوب می‌شود سطحش خیلی پایین‌تر از آن حرف‌هاست. همین امروز من در دفاعیه یک پایان‌نامه فوق‌لیسانس دانشجویی [به‌عنوان استاد] مشاور [حاضر] بودم که امروز دفاع کرد. آن دانشجوی عزیز در آن پایان‌نامه مباحثی را در حوزه بانکداری مرکزی مطرح می‌کرد که واقعا من فکر نمی‌کنم تا پنج سال دیگر نیز بانک مرکزی ما توانایی فهم آن مسائل و استفاده از این پایان‌نامه را داشته باشد. درحالی‌که استفاده از مباحث آن پایان‌نامه برای مقابله با تورم، برای مقابله با مشکلاتی چون ارزش پول ملی-که امروزه با آن مواجه هستیم- و تحولاتی جدیدی که دارد در دنیای دیجیتال پیدا می‌شود و بانک مرکزی ما از آنها عقب افتاده است، به‌قولی از نان شب برای کشور ما واجب‌تر است، اما آیا بانک مرکزی ما اساسا توان جذب و هضم تولیدات علمی نخبگان خود را دارد؟ این مشکل اساسی ماست که من می‌گویم ندارد و استفاده نمی‌کند.

پس می‌توان بحثی را که این روزها در جامعه زیاد مطرح می‌شود و امام‌موسی صدر نیز در کتاب به آن اشاره می‌کند-که عدالت اجتماعی مغفول مانده و بعد از 40سال نیز به نقطه مطلوب نرسیده است-از دو جهت بررسی کنیم: یک اینکه آثار متفکران خودمان را به‌خوبی نخوانده‌ و با آن روبه‌رو نشده‌ایم و دیگر اینکه اگر چنین کاری نیز کرده باشیم در سطح همان مطالب ایستاده‌ایم.

بله، به‌‌راحتی می‌توان اثبات کرد که در آثار شهیدمطهری، شهیدبهشتی، شهیدصدر، امام‌موسی صدر نکاتی درمورد عدالت از منظر اسلامی مطرح شده است که ما در قوانین و برنامه‌های توسعه و شیوه‌های اجرایی که دولت‌هایمان درپیش گرفته‌اند [کاملا از آنها غافل بوده‌ایم] چه دولت‌هایی که در شعارهایشان عدالت‌محور بودند و چه دولت‌هایی که در اسناد بالادستی‌شان نوشته‌اند که عدالت امر مبهم و مجمل و بی‌معنایی است و ما هر دو نوع [این] دولت[ها] را داشته‌ایم. هر دو نسبت به این فرمایشات غفلت کرده‌اند و الان نیز نسبت به سایر آثار علمی که در این زمینه‌ها در حوزه و دانشگاه نوشته می‌شود [غافلیم]. در عرصه عدالت کارهای خوبی در طول این 10‌سال اخیر انجام شده است، [هرچند] کافی نیست و ناقص است اما مورد حمایت و استفاده مراکز قوه مقننه و قضائیه و مجریه ما قرار نمی‌گیرد و الا اگر ما آن یافته‌ها را دنبال کنیم، اجرا کنیم و در قوانین‌مان وارد کنیم، طبیعتا وضع ما در این مسیر باقی نمی‌ماند. من‌باب «و اما بنعمه ربک فحدث» یک تعریفی از خودم بکنم. بنده خود دو جلد کتاب دارم که مجموعه‌ای بالغ‌بر صد جلسه مباحثه و درسگفتار در حوزه عدالت اجتماعی بوده است. این دو جلد کتاب من را به‌نظر 50 سال بعد و وقتی از این دنیا رفته باشم، شاید کسانی در ایران بخوانند و مورد استفاده قرار دهند.

چون این نکته را گفتید، بنده نیز عرض کنم که می‌گویند آقای دکتر پیغامی در مقدمه کتاب «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» به مطلوبیت و عرضه و تقاضا اشاره کرده است، این همان کینز است که می‌خواهند، با رنگ و لعاب روایت، آن را اسلامی کنند. این نقد را من چند جا دیده و شنیده‌ام و گفته می‌شد که آقای پیغامی نمی‌تواند این کار را بکند ضمن اینکه [بنایش آن است و] می‌خواهد همان کینز را اسلامی کند.

قبول ندارم. اولا من شک ندارم که این بزرگواران، خود کینز را نیز نمی‌شناسند یا آدام اسمیت را نمی‌شناسند چون مثلا می‌گویند که هرجا کسی از عرضه و تقاضا صحبت کند، اقتصاد اسمیتی و سرمایه‌داری می‌شود و مردود است. خب بنده از شیخ‌طوسی رحمه‌الله علیه، [مربوط به] هزار سال قبل، مطلب می‌آورم که مبتنی‌بر عرضه و تقاضا تحلیل فقهی ارائه می‌دهد. [پس با این تفسیر] آیا شیخ‌طوسی هم آدام اسمیتی بوده است؟ نه. این بحث‌ها چند نکته دارد. یک نکته‌اش ناشی از غفلت و جهالت است یعنی افراد صرفا می‌خواهند همدیگر را نقد کنند و حرف هم[دیگر] را نخوانده و نشنیده بگیرند. نکته دوم مشکل تضارب آراست، اشکال ندارد که کسی به عرض بنده انتقاد داشته باشد-که اگر هم داشته باشد باعث رشد من می‌شود-منتها انتقاد با فحاشی [فرق دارد و] دوتاست. انتقاد در فضای علمی با گفت‌وگو و شنیدن حرف‌های هم است. به بنده اگر کسی بگوید لیبرال-چون این را به من گفته‌اند- من می‌گویم بگویید که کدام گزاره من لیبرال است؟ استفاده از عرضه و تقاضا که باعث نمی‌شود من لیبرال شوم. خود امام‌موسی صدر در همین کتاب رهیافت‌ها در صفحه‌ای، استفاده غلط از نظریه عرضه و تقاضا را رد می‌کند و در یک صفحه دیگر در همین کتاب استفاده درست از عرضه و تقاضا را قبول می‌کند. درست؟ خب، نکته دوم کمبود گفت‌وگو و کمبود تضارب آراست. نکته سوم نیز به این برمی‌گردد که ما شائبه‌های غیرعلمی را وارد جریان علمی می‌کنیم و این تکرار مکررات است. من بارها گفته‌ام که من شاگرد اندیشه شهیدمطهری و شهیدبهشتی و این صدرین–شهید سیدمحمدباقر صدر و امام‌موسی صدر- هستم، شاگرد آیت‌الله مهدوی‌کنی هستم که این روزها ساگرد وفات ایشان است، این بزرگواران فحش خورده‌اند، من که شاگرد شاگرد این بزرگواران هستم. اگر به شهیدبهشتی جرثومه امپریالیسم و فرد غرب‌زده گفتند، اگر به شهیدمطهری نسبت اسلام آمریکایی دادند و حتی به ایشان گفتند که سنی شده است، اگر به مرحوم مهدوی‌کنی اسلام آمریکایی گفتند، به مرحوم شریعتی گفتند که سنی شده است، این جریانات کماکان هست. من نیز که شاگرد این بزرگواران هستم هیچ تعجبی ندارد که مشمول فحش‌هایی باشم که به این بزرگواران داده شده است. [اسلام] آیت‌الله مهدوی‌کنی را گفته‌اند اسلام آمریکایی، کسی که شاگرد امام و آیت‌الله بروجردی و شاگرد حوزه بوده است، به من پیغامی که به‌طریق اولی می‌گویند. منتها مشکل اینجاست که فحاشی و درواقع این نوع نام‌گذاری‌ها چیزی را حل نمی‌کند. اینکه من به کسی بگویم لیبرال، او به من سکولار بگوید و ما دو نفری به کس دیگری بگوییم اومانیست، اینها به‌نوعی یک فحاشی آکادمیک است. به‌جای اینکه این کار را بکنیم-که نه خدا راضی است و نه مردم و نظام اسلامی از این حرف‌ها طرفی می‌بندند- باید پای حل مشکلات مردم مبتنی‌بر آثار و منابع اصیل اسلامی [بایستیم و سعی کنیم آنها را حل کنیم]. بنده مجتهد نیستم. اگر حرفی را شهیدصدر زده است، من مقلد شهیدصدر هستم و با حرف ایشان پیش می‌روم، اگر کسی به حرف شهیدصدر نقد دارد باید برود و با امثال آیت‌الله جوادی‌آملی بحث کند. عده‌ای آخر-که ما را سکولار می‌دانند- این‌گونه هستند، وقتی پای حرف‌شان می‌نشینی می‌گویند که شهیدمطهری هم سکولار بود حتی یکی از بزرگواران به من گفت که شیخ‌مفید هم سکولار است، من گفتم خب پس من دیگر نمی‌توانم با تو بحث کنم. شهیدصدر آمده است و بانکداری را [خواسته تا] اسلامی کند، کسی که نه دو واحد اقتصاد خوانده و نه دو واحد در حوزه فقه خوانده است، نه می‌تواند اندیشه اسلامی و نه اندیشه علمی را نمایندگی کند، آمده است و گفته که هرکسی از بانکداری اسلامی صحبت کند این جنگ با خدای اسلام را تئوریزه کرده است. خب این حرف درواقع شهیدصدر را نظریه‌پرداز جنگ با خدا معرفی کرده است. چنین حرفی نشان از یک بی‌سوادی و جهالت محض است، یک‌سری شائبه‌های غیرمعرفتی است. ما قائل به این هستیم که بانک قابلیت [اسلامی‌شدن دارد]. نه‌فقط شهیدصدر بلکه شهیدمدرس نیز-در نامه‌ای که به سیدجمال‌الدین اسدآبادی درمورد بانک پاسخ می‌دهد-درمورد اینکه چگونه می‌شود این نهاد مدرن را اسلامی کرد، صحبت کرده است. بنده شاگرد جریان اصیل حوزه هستم-از شهیدصدر و شهیدمدرس و آقاشیخ نورالله نجفی- و شاگردی خودم را نیز با تلمذ در محضر کتب شهیدصدر و امام‌موسی صدر و کتب علامه و درس‌های آقای مهدوی‌کنی پیش برده‌ام. می‌خواهم بگویم که با فحاشی مشکلی حل نمی‌شود. اصلا گیریم که پیغامی لیبرال و اساسا اندیشه‌اش فاسد و غرب‌زده است، خب باید پیغامی را تصحیح کرد. پیغامی را با فحش که نمی‌توان تصحیح کرد بلکه با گفت‌وگوی علمی در مکان علمی [امکان‌پذیر است]. ما به این دوستان می‌گوییم که بیایید گفت‌وگو کنیم ولی پای گفت‌وگو نمی‌آیند، پای تضارب [آرا] نمی‌آیند. در فضای رسانه‌ای و ژورنالیستی می‌توانیم به هم فحش بدهیم ولی من به هیچ‌یک از بزرگواران فحش نمی‌دهم. اگر کسی واقعا درس اقتصاد نخوانده است، می‌گویم [شمایی] که تعریف بانک را نمی‌دانی چطور درمورد بانک نظر می‌دهی؟ این را می‌توانم بگویم. مثل اینکه یک پزشک با فیزیکدان بخواهند درمورد قلب صحبت کنند، پزشک حق دارد به فیزیکدان بگوید که شما کجا درس قلب خوانده‌ای که می‌خواهی درمورد قلب صحبت کنی و نظر بدهی. این دیگر فحش و تعریض نیست. من سوال می‌کنم که من اقتصاددان هستم و اینقدر هم فقه خوانده‌ام و اساتید فقه من و اساتید اقتصادم هم معلوم است و تخصص من نیز معلوم است که اقتصاد پولی است و اقتصاد بخش عمومی یا اقتصاد کشاورزی نیست بلکه اقتصاد پولی است، خب شما بفرمایید که کجا درس خوانده‌اید و بحث‌تان در چه تخصصی مطرح است؟ کجا دروس حوزوی را و مبتنی‌بر دروس کدام بزرگوار خوانده‌اید؟ اگر بگوید که علامه‌طباطبایی و شیخ‌مفید و شهیدصدر و آقای جوادی‌آملی را قبول ندارد، خب من نمی‌توانم با چنین کسی بحث کنم. چنین فردی باید برود و احتمالا با پیغمبر اکرم(ص) مباحثه کند.

نکته‌ای فرمودید و به‌نظر این روزها مغفول است و آن عدم توجه به متفکران ما به‌صورت علمی است. به‌نظر می‌رسد که ما اقتصاد سیاسی را نیز از دل مباحث این متفکران‌مان احصا نمی‌کنیم و تلاش داریم که مسائل را کوتاه‌بینانه ببینیم، درحالی‌که این متفکران ما یک نگاه اقتصاد سیاسی داشته‌اند.

دقیقا، این متفکران که نگاه‌های اجتماعی و سیاسی دارند-یعنی حکومت‌سازی و حکومت‌داری که شهیدصدر دارد، امام‌موسی صدر نیز به‌نحو دیگری دارد که در جنوب لبنان ایده و نوع نگاهش را اجرا کرده است- اینها دقیقا از دل حرف‌هایشان اقتصاد سیاسی در‌می‌آید. مانعی که وجود دارد [و مانع از آن است که] این اندیشه‌ها به یک اقتصاد سیاسی بدل شود، اقتصاد رانتی ماست. اینها الان شخصیت‌هایی هستند که دست‌شان از دنیا کوتاه است و حضور ندارند، شما ببینید که شخصیتی مثل مقام‌معظم رهبری در بحث اندیشه اقتصاد مقاومتی دچار چه مسائلی می‌شود و این اندیشه چقدر تحریف می‌شود یا تضعیف یا کوبیده می‌شود و بعد [می‌شود دید که] اقتصاد مقاومتی ما چقدر به اقتصاد سیاسی تبدیل شده است [تازه] به‌رغم اینکه ایشان الان در مقام حکمرانی و حاکمیت است. خب واقعا باید بگوییم که [این مباحث و حتی همان اقتصاد مقاومتی] خیلی اندک [به اقتصاد سیاسی تبدیل شده است]. قانونگذاری و نظام توسعه و بودجه ما چقدر مبتنی‌بر مباحث اقتصاد مقاومتی پیش می‌رود؟ اگر پیش می‌رفت که وضع ما این نمی‌شد. در اقتصاد مقاومتی که نباید پول اینقدر ارزشش تضعیف شود. الان هر 6‌ماه در وضع فعلی ما به اندازه کل نقدینگی ابتدای دولت فعلی دارد نقدینگی خلق می‌شود. به‌طرز سرسام‌آوری خلق پول عجیب و غریب می‌شود. توسط چه کسی؟ توسط دولت؟ توسط بانک مرکزی؟ نه، بلکه توسط سیستم بانکی. به نفع چه کسی؟ به نفع گروه‌های خاص. این آیا اقتصاد سیاسی، اقتصاد مقاومتی است؟ این آیا اقتصاد مردمی است؟ آیا اقتصاد درون‌زا است؟ این که نیست. حتی درمورد اقتصاد برون‌گرا آیا تجربه‌ای که ما درمورد برجام کردیم و واقعا تجربه متوهمانه‌ای بود... من دوست دارم این را در یک فضای رسانه‌ای، علنی بگویم. من معاون پژوهشی دانشگاه بودم، در یکی از همایش‌هایی که وزارت‌علوم همه معاونان پژوهشی دانشگاه‌های کشور را پس از برجام جمع کرده بود، معاون پژوهشی وقت وزارت علوم گفت که بله، برجام امضا شد و مشکلات با دنیا حل شد و هزار میلیارد دلار پول درحال آمدن به داخل کشور و سرمایه‌گذاری و اینهاست، بروید و طرح‌های توسعه برای دانشگاه‌هایتان بیاورید. یعنی معاون وزیر علوم ما آن زمان که از دولت آن‌موقع نمایندگی می‌کرد، اینقدر متوهم است. یا نمی‌داند هزار میلیارد دلار چقدر است یا نمی‌داند که اقتصاد ایران ظرفیت جذب چند میلیارد دلار را دارد. این نوع توهم‌ها نشان می‌دهد که ما حتی تصور درستی از برون‌گرایی اقتصادی و دیپلماسی اقتصادی نداریم. شما ببینید که به‌لحاظ شعار شاید برون‌گراترین وزارت خارجه دولت‌های معاصر ما دولت فعلی و آقای ظریف باشد که خیلی به دیپلماسی و گفت‌وگو و تعامل با جهان تاکید دارد، من از شما سوال می‌کنم که معاونت اقتصادی این وزارتخانه الان در چه وضعیتی است و کارنامه‌اش در هفت‌سال گذشته چگونه بوده است؟ صفر است. اصلا جالب است که مردم بدانند معاونت اقتصادی وزارت امورخارجه در ابتدای این دولت تعطیل شد. حذف شد و بعدا به‌شکل یک اداره و مدیرکل احیا شد، آن هم تقریبا بدون کارکرد. شما به دل تجار و بازرگانان ما بروید [تا ببینید که] مشکل‌شان صرفا از بحث‌های ارز و دلار اینها نیست بلکه پشتیبانی‌های حقوقی و قضایی در فضای بین‌المللی از تاجر ما وجود ندارد. پشتیبانی دیپلماتیک از آنها وجود ندارد. دیپلماسی اقتصادی و تجاری ما صفر است. اینها نشان‌دهنده این است که اندیشه اقتصاد مقاومتی به اقتصاد سیاسی تبدیل نشده است.

* نویسنده: سیدجواد نقوی،روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰